موج نمایش

موج نمایش

موج نمایش

موج نمایش

اقتباس؛ ابزاری برای گسترش ظرفیت‌های تولید درام

چکیده: ادبیات دراماتیک و ادبیات داستانی از قدیم از مهمترین انواع ادبی بوده‌اند و تقریبا از زمانی که زبان به عنوان یک ابزار برای ایجاد ارتباط به وجود آمد، به صورت‌‌های ابتدایی در پیوند با یکدیگر وجود داشته‌اند. داستان به عنوان وسیله‌ای برای بیان رویدادهای زندگی انسان‌ها و نمایش به شکل ابزاری برای ارتباط با جهان متافیزیک همیشه مهمترین نیازهای انسان را در ارتباط با انسان‌های دیگر برآورده کرده‌اند.

ارتباط نزدیک میان ادبیات داستانی و ادبیات دراماتیک پیچیده و در عین حال به هم نزدیک است. تا اندازه‌ای که این دو گونه ادبیات در ادامه حیات‌شان به راحتی ابزارها و امکاناتشان را با یکدیگر به اشتراک گذاشتند و این امکانات را تا به امروز گسترش داده‌اند. امروزه تئاتر از قابلیت‌ها و ظرفیت‌های ادبیات داستانی و ادبیات داستانی از برخی ویژگی‌های درام استفاده می‌کند. اقتباس یکی از مهمترین راه‌های پیوند میان ادبیات داستانی و ادبیات دراماتیک است.
در این مقاله ابتدا پیوند میان ادبیات داستانی و ادبیات دراماتیک ارزیابی می‌شود و بعد راه‌ها و شیوه‌های اقتباس از ادبیات داستانی در تئاتر بررسی می‌شود. در نتیجه می‌توان اقتباس را راه‌حلی عملی برای گسترش ظرفیت‌ها و توانایی‌های درام دانست و می‌توان آن را به عنوان یک گستره علمی و عملی به نویسندگان تئاتر و هنرمندان پیشنهاد کرد...

چکیده: ادبیات دراماتیک و ادبیات داستانی از قدیم از مهمترین انواع ادبی بوده‌اند و تقریبا از زمانی که زبان به عنوان یک ابزار برای ایجاد ارتباط به وجود آمد، به صورت‌‌های ابتدایی در پیوند با یکدیگر وجود داشته‌اند. داستان به عنوان وسیله‌ای برای بیان رویدادهای زندگی انسان‌ها و نمایش به شکل ابزاری برای ارتباط با جهان متافیزیک همیشه مهمترین نیازهای انسان را در ارتباط با انسان‌های دیگر برآورده کرده‌اند.

ارتباط نزدیک میان ادبیات داستانی و ادبیات دراماتیک پیچیده و در عین حال به هم نزدیک است. تا اندازه‌ای که این دو گونه ادبیات در ادامه حیات‌شان به راحتی ابزارها و امکاناتشان را با یکدیگر به اشتراک گذاشتند و این امکانات را تا به امروز گسترش داده‌اند. امروزه تئاتر از قابلیت‌ها و ظرفیت‌های ادبیات داستانی و ادبیات داستانی از برخی ویژگی‌های درام استفاده می‌کند. اقتباس یکی از مهمترین راه‌های پیوند میان ادبیات داستانی و ادبیات دراماتیک است.
در این مقاله ابتدا پیوند میان ادبیات داستانی و ادبیات دراماتیک ارزیابی می‌شود و بعد راه‌ها و شیوه‌های اقتباس از ادبیات داستانی در تئاتر بررسی می‌شود. در نتیجه می‌توان اقتباس را راه‌حلی عملی برای گسترش ظرفیت‌ها و توانایی‌های درام دانست و می‌توان آن را به عنوان یک گستره علمی و عملی به نویسندگان تئاتر و هنرمندان پیشنهاد کرد.
برای شروع بحث درباره نزدیک بودن ادبیات داستانی و تئاتر، بهتر است نگاهی کوتاه و اجمالی به جریان شکل‌گیری ادبیات داستانی و ادبیات نمایشی از آغاز تاکنون بیندازیم. شروع ادبیات را باید از زمان پیدایش زبان بررسی کرد. زبان بعد از به وجود آمدن، سال‌های زیادی در اقوام ابتدایی به صورت سرودها و آوازها به سمت تبدیل شدن به ادبیات حرکت کرد. بعدها سرودهای آیینی به حماسه‌ها تبدیل شدند. حماسه‌های ادبی بعدها در قالب نمایشنامه‌ها نوشته شدند و در صحنه به اجرا در آمدند. نمایشنامه‌ها در ابتدا تک نفره، بعد دو نفره و بعد از آن با چند نقش نوشته شدند. سال‌ها سال بعد ادبیات قرون وسطایی، ادبیات  picaresque (1) و شکل‌های کهن و انواع نو هم خلق شدند و به ادبیات اضافه شدند.
رمان یکی از مهمترین شکل‌های ادبیات بود که توانست از زمان خلق "دن کیشوت"(2) در بین مردم رواج پیدا کند و به مرور به سرگرمی طبقه متوسط تبدیل شود. کمی بعد، داستان کوتاه در کنار رمان از دل قصه‌ها و افسانه‌ها زاییده شد و به ادبیات داستانی پیوست. بعد از این مسیر طولانی برای اولین بار در اواخر سده هجدهم واژه Literature  به معنی امروزی‌اش مطرح شد و شاخه‌های مختلف را به خود اختصاص داد.(3)
بنابراین قرن نوزدهم به سده ادبیات تبدیل شد. تعدادی از بزرگترین رمان‌ها، داستان‌های کوتاه و بلند و نمایشنامه‌ها در این زمان نوشته شدند. هرکدام از اینها در دوره خودشان مخاطبان زیادی هم داشتند. تا آنجا که در اواخر قرن نوزدهم میلادی، روایت داستان و ادبیات به صورت بخشی از نیازهای عامه مردم در آمد و لذت و سرگرمی را برایشان به همراه آورد.
اما به همان اندازه که ادبیات داستانی و رمان تجربه‌ای فردی بودند، تئاتر در شرایط گروهی اتفاق می‌افتاد. تئاتر در هر لحظه تماشاگران مختلف را در حالت‌های حسی و عاطفی شریک می‌کرد. این هنر قدیمی دایم تغییر شکل می‌داد و در ضمن همیشه قدرت‌های بیانی منحصر به فردی داشت که در هیچ رسانه دیگری پیدا نمی‌شد. در عین حال پس از سلطه ادبیات پس از قرن هجدهم خیلی از نظریه پردازان نقد ادبی، تئاتر را شیوه‌ای روایی می‌دانستند که دستور زبان آن با ادبیات مشابه است. در کنار این موارد و در یک بررسی تاریخی و با نگاهی مخاطب‌شناسانه، اینطور به نظر می‌آمد که تئاتر مدت‌ها پس از دوران شکوفایی‌اش در یونان باستان دوباره می‌خواست در قصه‌گویی و روایت جای رمان قرن نوزدهم را بگیرد. تئاتر می‌خواست در کنار سینما به سرگرمی مورد علاقه مردم تبدیل شود. پس مجبور بود که برخی از ویژگی‌های ادبیات را قرض بگیرد. در ضمن ماهیت تئاتر با زمان محدودی که در میان یک آغاز و پایان مشخص داشت، خواسته یا ناخواسته آن را روایی می‌کرد.
"تمام تئاترها روایی هستند. تقریبا می‌توان گفت که هیچ کدام از تئاترها نمی‌توانند از طرح، شخصیت‌پردازی، گره‌ها، گره‌گشایی‌ها، راه‌حل‌ها و... پرهیز کنند."(4)
بنابراین به خاطر روایی بودن تئاتر و ادبیات داستانی این دو ناچار با یکدیگر پیوند برقرار کردند. تئاتر از ظرفیت‌های روایی و محبوبیت ادبیات داستانی استفاده کرد و ادبیات داستانی نیز از نوآوری‌های بیان تئاتر استفاده کرد. ادبیات به مرور خود را در ارتباط با تئاتر دید و کشف کرد که می‌تواند از ویژگی‌های تئاتر استفاده کند. چرا که در تئاتر تکیه بر جلوه‌های تصویری ادبیات و مخصوصا شعر مرسوم بود. این استفاده از تصویر را می‌توان از عصر ارسطو که تراژدی با کار نگارگران و نقاشان مقایسه می‌شد تا به امروز مشاهده کرد.(5)  این ایده‌ای بود که تا مدت‌ها بعد ادامه یافت و به وسیله نظریه‌پردازان معاصر به صراحت اعلام شد. "سر هربرت رید" در این باره نوشته است:
"اگر از من بپرسید که مهمترین ویژگی یک نوشته خوب چیست، من فقط یک کلمه می‌گویم: تصویری بودن. هنر نوشتن را که در مبانی‌اش نظر بیاوریم به این هدف واحد می‌رسیم: بیان تصویر از راه کلمات." (6)
با توجه به این گفته انگار ادبیات می‌توانست واقعا به یک روایت کامل تصویری بر روی صحنه تئاتر تبدیل شود و به تکامل خود بپردازد. تا جایی که حتی شیوه‌هایی مثل بازگشت به گذشته و جریان سیال ذهن کمی بیش از ادبیات داستانی خارج شده و با تئاتر و سینما شایع شدند و  توانستند به صورت شیوه‌های مرسوم مورد استفاده قرار بگیرند.
هدف از این بحث‌ها مرور تاریخی پیوندهای تئاتر و ادبیات داستانی نیست. بلکه رسیدن به این نکته است که: تنها راه ارتباط تئاتر و ادبیات داستانی اقتباس نیست. برای بسیاری از مردم عبارت "پیوند تئاتر و ادبیات داستانی" صرفا تولید تئاتری براساس آثار ادبیات داستانی را به ذهن می‌آورد. اما در واقع مساله از این پیچیده‌تر است. چنان که پیش‌تر نیز گفته شد شماری از مشهورترین نظریه‌پردازان تئاتر در نظریه‌های خود به شکل‌های مختلف ارتباط

ادبیات به مرور خود را در ارتباط با تئاتر دید و کشف کرد که می‌تواند از ویژگی‌های تئاتر استفاده کند. چرا که در تئاتر تکیه بر جلوه‌های تصویری ادبیات و مخصوصا شعر مرسوم بود. این استفاده از تصویر را می‌توان از عصر ارسطو که تراژدی با کار نگارگران و نقاشان مقایسه می‌شد تا به امروز مشاهده کرد.

تئاتر و ادبیات داستانی اشاره کرده‌اند. پس بد نیست که به صورت دسته بندی شده، متدی که تئاتر را به ادبیات داستانی متصل می‌کند به صورت مختصر طرح کنیم. با این روش و با روشن شدن کلیات گامی محکم‌تر به سوی جزییات برداشته‌ایم. اما در مورد راه‌های ارتباطی باید توجه داشته باشیم که این راه‌ها در واقع حیطه‌هایی هستند که توسط آنها می‌توان به بحثی مشترک درباره تئاتر و ادبیات داستانی دست یافت. حیطه‌هایی که طبیعتا در نقاط بسیاری با هم اشتراک دارند.
الف - نقد: نقد ادبی سابقه‌ای بسیار طولانی دارد و رد پای آن را به صورت مدون می‌توان در فن شعر ارسطو پیدا کرد. در واقع نزدیکی نقد و اثر ادبی در طول تاریخ آنقدر چشم‌گیر است که ناچاریم نقد را شاخه‌ای وابسته به ادبیات به شمار آوریم. تئاتر نیز از این جهت با ادبیات پیوند می‌خورد. بنابراین می‌توان نقد تئاتری که از فن شعر ارسطو آغاز می‌شود را هم گونه‌ای از نقد ادبی دانست و آن را در کنار ادبیات داستانی بررسی کرد.
ب - زبان و تصویر: زبان مهمترین جز ادبیات داستانی برای ایجاد تصور ذهنی در مخاطب است. به همین اندازه تصویرسازی از طریق کلام و یا با استفاده از سایر عناصر تئاتری نیز در تئاتر می‌تواند یکی از مهمترین مولفه‌ها باشد. اما به طور مشخص باید به تفاوت برخورد مخاطب با این دو گونه متفاوت از ادبیات نیز اشاره کرد. در ادبیات خواننده فرصت دارد تا آزادانه تصاویر را برای خود بسازد و جمله‌ای را بارها تکرار کند. در حالی که تئاتر به عنوان هنری مستبدتر، این آزادی را از تماشاگرش دریغ می‌کند.
با این وجود مقایسه تئاتر و ادبیات داستانی را از نظر اهمیت زبانی می‌توان بحثی مهم دانست که تا امروز در نظریه‌های معاصر وجود دارد. البته این بحث‌ها امروز پیچیده‌تر و جدیدتر شده است. مثلاً می‌توان به گفته‌های "کریستین متز" اشاره کرد که از رمزها صحبت می‌کند. او مقایسه مستقیم و صریح تئاتر و ادبیات داستانی را عملی بیهوده می‌خواند.
مقایسه تئاتر و ادبیات داستانی تنها به دستور زبان محدود نمی‌شود. این مقایسه را می‌توان در محدوده شکل‌های مختلف روایی و داستان‌گویی، سبک‌ها و ژانرهای گوناگون نیز انجام داد.
ج – نمایشنامه: یکی از دیگر مواردی که تئاتر را به ادبیات نزدیک می‌کند، نمایشنامه است. نمایشنامه مثل نقد با کلام و واژه‌ها ساخته می‌شود. از این جهت نمایشنامه هم به صورت بخشی از فرهنگ نوشتاری در می‌آید که با خلاقیت‌هایش به ادبیات پیوند می‌خورد. به جز این تعبیر که به ماهیت نمایشنامه و ابزارش برمی‌گردد، باید به عوامل و عناصر آن نیز اشاره کرد. با خواندن چند کتاب در حوزه تئوری نمایشنامه‌نویسی می‌بینیم که بسیاری از عناصر نمایشنامه با داستان و  فیلمنامه و انواع دیگر ادبی مشترک است. مثلاً در بسیاری از متد آموزش تئوری نمایشنامه‌نویسی به مواردی چون مضمون شخصیت، شروع، پایان، تعلیق و بحران اشاره می‌شود که همگی آنها را می‌توان در متد علمی ادبیات داستانی هم مشاهده کرد. به جز این می‌توان به مکالمه و گفت‌وگو نیز اشاره کرد که هم در نمایشنامه‌ها و هم در برخی قصه‌ها نقش بسیار مهمی دارند. به این ترتیب در بسیاری از موارد منتقدان برای نقد نمایشنامه به اصطلاحات ادبی و تاریخچه نقد در ادبیات متوسل می‌شوند.
همچنین ساختار کلی روایت، نقطه دید، انواع روایی و مسائل دیگر از این قبیل که در داستان و رمان نقشی اساسی به عهده دارند، در نمایشنامه نیز قابل بررسی هستند. مثلاً در رمان زوایای دید مختلفی وجود دارد؛ از راوی اول شخص گرفته تا سوم شخص و دانای کل. تمام اینها می‌توانند در نمایشنامه نیز به صورت تلفیقی یا مجزا وجود داشته باشند.
البته نمایشنامه در جایی از ادبیات داستانی جدا می‌شود. نشانه‌های مختلف ادبیات داستانی بدون واسطه با مخاطب روبرو می‌شوند. اما نمایشنامه در دست کارگردان به ماده خامی می‌ماند که می‌تواند تغییر شکل بدهد. ماده خامی مهم که البته قابل تغییر است. (7)
د – اقتباس: چنانکه در ابتدا نیز به آن اشاره شد اقتباس یکی از مهمترین و شناخته شده‌ترین راه‌هایی است که ادبیات و تئاتر را با یکدیگر مرتبط می‌کند. البته خواه ناخواه راه‌های دیگری هم پیش کشیده می‌شوند، اما پایه و بستر بحث درباره برداشت تئاتری از ادبیات داستانی است. به همین خاطر می‌توان این راه را به طور گسترده‌تری بررسی کرد. پس در اینجا همین اشاره کوتاه بس است تا تحت عنوانی تازه به آن بپردازیم.
بنابراین می‌توان اشتراک‌های میان ادبیات داستانی و ادبیات نمایشی را در حوزه‌های مختلفی دسته‌بندی کرد. این دسته‌بندی می‌تواند امکانات مفیدی را برای اقتباس از ادبیات داستانی در اختیار درام قرار دهد. اما مهمتر از همه اینها این است که عناصر مشترک بسیاری را می‌توان در ساختار ادبیات داستانی و ادبیات نمایشی پیدا کرد که متدی را برای هر چه آسان‌تر کردن تبدیل ادبیات داستانی به درام ارایه می‌کنند.
بر این اساس با انطباق ساختار ادبیات داستانی و درام می‌توان اشتراک‌هایی را پیدا کرد که مبنای کار اقتباس قرار بگیرند. با توجه به این نقاط اشتراک ادبیات داستانی به راحتی می‌تواند به درام تبدیل شود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد