از : مجید امرایی - هنر درمانی (آرت تراپی) نوعی روش روان درمانی است که از طریق هنر (نقاشی، مجسمه سازی، موسیقی، تئاتر و یا دیگر فعالیت های هنری) اعمال می شود تا بدین طریق بتوان برخی از مشکلات و ناراحتی های روانی فرد را درمان کرد و یا کاهش داد.
هنر درمانی براساس تئوری اولیه روانشناسی "زیگموند فروید" و" کارل گستاو یونگ "پایه گذاری شده است. در این نوع هنر درمانی بیشتر سمبل هایی که در ضمیر ناخو دآگاه شخص که به صورت سد های مختلفی در روان وی ایجاد شده است مثل ترس، رنج ، استرس، افسردگی، کمبودها، نیازها و غیره که به صورت ناراحتی های جسمی و روحی ظاهرمی شوند.
از راه هنر می توان ضمیر ناخود آگاه را به سوی ضمیر خود آگاه کشاند و فرد را به این طریق تا حدودی به خود انسانی اش شناساند و مشکلات وی را حل کرد...
از : مجید امرایی - هنر درمانی (آرت تراپی) نوعی روش روان درمانی است که از طریق هنر (نقاشی، مجسمه سازی، موسیقی، تئاتر و یا دیگر فعالیت های هنری) اعمال می شود تا بدین طریق بتوان برخی از مشکلات و ناراحتی های روانی فرد را درمان کرد و یا کاهش داد.
هنر درمانی براساس تئوری اولیه روانشناسی "زیگموند فروید" و" کارل گستاو یونگ "پایه گذاری شده است. در این نوع هنر درمانی بیشتر سمبل هایی که در ضمیر ناخو دآگاه شخص که به صورت سد های مختلفی در روان وی ایجاد شده است مثل ترس، رنج ، استرس، افسردگی، کمبودها، نیازها و غیره که به صورت ناراحتی های جسمی و روحی ظاهرمی شوند.
از راه هنر می توان ضمیر ناخود آگاه را به سوی ضمیر خود آگاه کشاند و فرد را به این طریق تا حدودی به خود انسانی اش شناساند و مشکلات وی را حل کرد.
زیگموند فروید1856/1939 روان شناس اطریشی عقیده دارد" هر نوع ناراحتی روحی زخمی شدن خواسته های غرایز انسان است ". او متعقد است که " روان انسان دارای سه بخش است که از بدو تولد وجود دارد
- بخش نخست غرایز و خواسته های غریزی انسان است که در طول رشد شکل می گیرد غریزه های لذت خواهی که شامل غریزه های جنسی، تماس بدنی، خوردنِِ و آشامیدن و عکس العمل های غریزی مثل ترسیدن، گریستن، خندیدن، و تکانهای عاطفی در ساختار روانی بشر از بدو تولد نسبتا ذاتی است.
فروید این بخش را اس ، تیریب( اید ) نامیده است که می توان به فارسی (غریزه بدوی) نامید که این بخش عواطف بدوی در اثر ارضا یا عدم ارضای خواسته های غریزی در روان انسان تولید می شود وجود این بخش در روان انسان برای ادامه حیات ضروری است.
- در بخش دوم به تدریج در سیر رشد انسان حدودا از هشت یا نه ماهگی روان شکل می گیرد و این بخش هسته مرکزی روان انسان است که (ایش، اگو) یعنی ( من ) انسان می گویند وظیفه این قسمت سنجش و تشخیص مسایل واقعی است که با ابزار های خاص خود باعث اداره و ارتباط با جهان بیرونی امکان پذیر می شود.
- در بخش سوم که او به آن (سوپراگو) می گوید و به فارسی( فرا من) نامید ه می شود نوعی وجدان اخلاقی که بخشی از این قسمت روان را تشکیل می دهد مثل تصورخوب و بد از نگاه و دید شخص بنا به فرهنگ و تربیت آن انسان است که حدودا از 11 ماهگی شروع می شود و ساختار های مختلف روان انسان شروع به شکل گیری می کند که تربیت خانواده، فرهنگ، جامعه، اثر بسیار مهمی را روی این بخش انسان می گذارد که بعد ها شخصیت آن انسا ن را تعریف می کند و به تدریج در سیر رشد کامل می شود این بخش های تربیتی و فرهنگی در دوران تکامل بزرگسالی خود را نشان می دهند در بخش وجدان اخلاقی با ابراز (من) انسان را وادار به اطاعت و یا سرکشی خطر ناک از احساس های خود که ازمجازات های کودکی، باید ها و نباید ها ، ممنو عه ها و خواسته های برآورده نشده به صورت ترس های ذهنی، احساس گناه، و غیره، در آمده سر چشمه می گیرد .
- از این سه بخش، بخشی که در تماس با واقعیت زندگی قرار دارد بخش من( ایش یا اگو) است .
انسان با هر واقعیتی که در هستی خود رو به رو می شود ، بخش های( غرایز) و ( فرامن) یک حرکت تکانی (سیگنال) به (من/ اگو) انسان می دهد . و اگو( من) انسان واقعیت را می سنجد ، هر دو حرکت تکانی(سیگنال) را با تطبیق واقعیت انجام می دهد.
انسان سالم سعی می کند تعادل را در دو بخش به وجو د بیاورد. وقتی این تعادل به هم می خورد انسا ن دچار نوعی تزلزل روانی می شود به خصوص این بخش پیچیده (فرامن) بخشی است که در این جا مورد بحث است که به مرور زمان در ضمیر نا خودآگاه انسان تبدیل به لخته های سفتی میشود.
این لخته های سفت شده ناراحتی ها در ضمیر نا خود آگاه انباشته می شود و گاهی ترکیب این ناراحتی ها به صورت اشکال در رویا بروز می کند. انسان در رویا سمبل هایی را می بیند که نشان گر اسرار های پیچیده روان انسان است از طریق سمبل های گو نا گون رویا که در ضمیر ناخود آگاه است می توان ترس ها ی پیچیده زیر بنای رفتاری و ناراحتی روان راتا اندازه ای شناخت و تجربه کرد، رویا تولیداتی است که ازطریق ساختار روان و تجربیات در مسیر تونل های روان ِ انسان قرار می گیرد که گاهی بیانگر ناراحتیهای روحی و جسمی است همچنان مشخص است که رویا هضم شده اتفاقات زندگیست که در درون انسان تغییرو تبدیل وانباشته می شود و در بخش (فرامن) فشرده شده است، وجود (من انسان) سالم باعث ایجاد تعادل در دو سیستم دیگر روان می شود و به دلیل عدم وجود وجدان اخلاق سالم و متعادل در بخش فرامن (سوپراگو) شخص دچاراز دست دادن کنترل و غلبه بر بخش غرایز می شود این نوع افراد همه کار را برای ارضای نیازهای سرکوب شده غریزه انجام می دهند و برای ارضای لذت بیمارگونه خود از بدوی ترین فرم استفاده می کند.
اما با وجود این بخش( فرامن) سالم و متعادل که شکل سالمی را از دوران زندگی آموزش پر مهر و با امنیت خاطر گرفته است دارای وجدان اخلاقی نرَم و پخته ا ی است که انعطاف پذیراست و به خود ود یگران سخت نمی گیرد . احساس (بد) یا گناه بیش از اندازه در (من اگو انسان) ایجاد نمی کند. در واقعیت این سه بخش بر اساس هارمونی و تعادل باید پیش برود طوریکه هر سه بخش راضی باشند.
در انسان سالم نه بخش فرامن (وجدان اخلاقی ) نه بخش غرایز سخت گیر هستند. مسئله مهم این است که بشر با بخش (فرامن) خو د همانند سازی می کند یعنی با دیگران طوری رفتار می کند که با خودش رفتار شده و این انسان احساس گناه شدیدی دارد و نیز دیگران را هم گناهکار می داند. و به هیچ وجه ما یل به بخشیدن خود و دیگران را نیست مرتب در( اگو من انسان) ترس ، گناه و خلاهای گو ناگون را بر می انگیزاند.
شخص به گو نه ای ا ز این ابزار حسی استفاده می کند تا اینکه باعث تضعیف بخش اگو(من) و سر کوب امیال و نیاز های خود می شود و گاهی به صورت بیماریهایی مثل مازوخیسم (خود آزاری) ظهور می کند و فرم متقابلش بیماری های سادیسم ( دیگر آزاری ) است یعنی و جدان اخلاقی دچار آزارگریست و بخش دیگر روان را هم آزار می دهد در این نو ع افراد سخت گِیر، ( فرامن) به فرم سنگ ِ سفت شده آن جلوه می کند طوریکه دیگران راهم مجبور می کند طبق قوانین فرامن خو د او زندگی کنند همانند دیکتاتورهای جهان که از نظر روانی (فرامن) آزارگر و سختگیر هستند و بخش غرایز را به شدت تحت فشار قرار می دهد از ارضای نیازهای آن انسان از بدو تولد بوسیله پدران و مادران بسیار سخت گیر و نا مهربان جلو گیری شده است گاهی عدم وجود شخص انعطاف پذیر در زندگی آنها ،در مسیر زندگی اشان انسانهایی بزهکار و بیمار گونه بو جود آمده اند یکی از راههای یاری به این گونه انسانها می تواند هنر درمانی باشد.
این روش درمانی نوعی بازی با رنگ ها و ابزار هنری است که بر بی حوصله گی و ترس غالب می شود به طور مثال کودکان نیز در بازی چنان مشغول می شوند که غرق خلاقیت هستند و در آن لحظه زمان را حس نمی کنند و بی حو صله نمی شوند در این جاعمل بازی روشی است برای تمرکز ،کودکانی که بازی را با تخیل خود می سازند ، واقعیت خیلی کم یا خیلی زیاد در آن بازی نقش دارد اینجاست که می توان فهمید در کجا کودک درد و دلتنگی دارد اواین احساسها را بنا بر امیال و آرزوهای خود در بازی تغییر و تبدیل می کند . مو ضوع ، محتوی و سمبل (اشکال) فرم بازی همه اینها در آن واحد( سوبژه و آبژه) یکی می شوند سخت مشغول و متمرکز است انسان خودش را در آنجا پیدا و کشف می کند هنر این امکان را می دهد که خود با نوعی بازی با رنگ و ابزار کار هنری تجربیات درونی سخت شده را روی صفحه کاغذ بیاورد و خود را در آینه رنگ ها، خطوط و دیگر ابزار هنری ببیند و بیان کند در حین حال انسان حتی به توانایی های خود پی می برد و در دومین مرحله تمرکز بر بی حو صله گی و ترس خویش غالب می شود.برای بهتر زیستن در مسیر روان، تکان های درونی(سیگنالها) را می شناسد و به دنبال راه حل می گردد و به خود اعتماد می کند .
وقتی ترس های کودکی اش را در لابه لای رنگ های کنونی تغییر می دهد رنگ درون را پیدا می کند . اینجا هنردرمانی باید به همراهی هنر درمانگر باشد که او را یاری و تشویق کند که او در شناخت خود بر ترس ها و دردها غلبه نماید و شخص با احساسات خود کنار بیاید و در ارتباط با خود نیز بماند.
فضای آرام بخش را باید ایجاد کرد تا برای خود و رنگ ها و ابزاری که انتخاب می کند تمرکز داشته باشد. هدف در اینجا پاک سازی و روشن کردن ضمیر نا خودآگاه است و تغییر و تبدیل به شکل صحیح آن می باشد.
در هنر درمانی احساسی که به وجود می آید احساس آرامش، امنیت و اعتماد به نفس است انسان از طریق هنرو نقش تصاویر از حالت سخت گیریی بیرون می آید و تصاویر آفریده شده که انعکاس رسانه های ی درونی است او را از خویشتن آگاه می کند. در فضای امن انسان وارد دنیای دیگری می شود همانند دنیای کودکی که به بازی می پردازد و حضور این چنین بازی گوشی ها با عث خلاقیت و شهودی است .
در هنر درمانی نیازها ، آرزوها کشف می شوند . انسان یاد می گیرد با خود رفتار مهرآمیز داشته باشد ، از خود به خوبی مراقبت و حمایت کند از طریق نگارش و هنرهای خلاق صدای درون را می شنود و سعی بر آن دارد که پشتیبان آن باشد. انتقاد مدام از خود را کنار می گذارد و به این امر آگاه می شود که به مرور زمان درون زخمی شده را التیام بخشد.
برای التیام کودک درون آغاز کردن از طریق سفر به رنگ ها و بازی هنر هیچگاه دیر نیست و این باعث بیان و عیان هستی خویش است این نوع زبان در هنر یک محیط سالم را ایجاد می کند چون بعضی انسان ها نمی توانند احساسات خود را بر زبان بیاورند. آنان می توانند به شیوه ای ایمن تر در هنر خود را نمایان سازند اصولا بعضی انسان ها نمی توانند خشم، غضب و ترس را در کلام خارج سازند اما این امکان وجود دارد که با هنر درون را بیرون بریزند.
تجارب هنری بیننده را گاهی تحت تاثیر قرار می دهد پس جای تعجب نیست که شخص از این راه احساس ها و نیازهایش را آسان تر حل می کند حتی برای کودکان این نیز مفید است چون بخش عمده هنر از نیمه راست مغز بر می آید کار عمده این قسمت مغز ادراک بصری و فضایی همین بیان عاطفی و کاشفی ا ست .
قسمت چپ مغز نیز بر منطق و حافظه مر بوط است این ابزار قدیم ترین و خوشایندترین ابزار بیان انسان است که ندای درون ، احساس ها و بازی گوشی ها را به تعادل می رساند. در بازی هنر شخص می آموزد که مرزها و مسولیت ها را بشناسد و اصولا بازی خلاقیت یکی از توانای های ذاتی بشر است . در مسیر زمانی بازی هنر ،انسان خود را از بخش های( فرامن) ناخوشایند کنار می گذارد و اوقات را صرف به اکتشاف رویا و جهان اسرار آمیز درون مختص می کند در این مقطع فرامن نکوهشگر درون گاهی می گوید تو نمی توانی، استعداد نداری ،ترس از نا توانی در برابر دیگران را سبب می شود اما باید جلوی این نکوهش ها را گرفت و نگذاشت ادامه و سر کوبی کند البته این مشکلات در آسیب دید ه گی مغزی فر ق می کند.
بخش عاطفی مغز در قسمت درونی تر مغز اغلب از هوشیاری آگاهانه انسان مخفی می ماند ، کودک درون که بخش عاطفی درون است برای حفظ بقا به گوشه ای می رود و در آن بسته می شود اگر چه شفا و درمان زمانی رخ می دهد که در را باز می گشاییم و از انسان درون می خواهیم که بیرون بیاید و جزئی از زندگی ما شود برای این وجود لطیف و شکننده فضایی ایمن و سر شار از حرمت و عشق باید ایجاد کرد در نتیجه این شیو ه های هنر درمانی در آفرینش این فضای ایمن و آکنده از اعتماد مو ثرند و با ید ازهر واکنشهای انتقاد آمیز درون جلوگیری کرد.
پس به این نتیجه می رسیم که هنر درمانی می تواند نه تنها برای افراد ی که دارای ناراحتی های روحی عمیق هستند مناسب باشد بلکه برای افرادی هم که الزاما نمی خواهند از طریق حر ف زدن، صحبت و گفتگو مشکل خو درا حل کنند این طریقه می تواند مشکل گشا باشد.
ما انسان ها در جستجوی آرامش، نظم و تعادل روح و روان خو د هستیم از بدو تولد انسان پیرامون خودش را بر اساس موقعیت روان و فیزیکی اش در پروسه مسیر زندگی پیرامونش بدون واژه چه آگاهانه و چه نا آگانه را در درون انباشته می کند، گاهی واژه ها توان نشانگر درون نمی توانند باشند بلکه چگو نگی عمل رفتاری و برداشت حسی و عصبی آن انسان است که گیرنده محیط بوده است.
واژه هایی مثل عشق ، شادی، ترس، درد، سوگواری و زیبایی را می توان با تصویر درونی از طریق هنر قابل لمس و دیدن کرد که به اصل احساس انسان نزدیک تر است در تصویر و ابزار هنری قابل دیدن و لمس کردن حقیقت رابیشتر نمایان میکند تا در کلام .
در هنر درمانی تصویر و لمس بسیار مهم است و در کنار احساس انسان قرار دارد . موسیقی ، رنگ و فرم بیانگری است که احساسات انسان را در خو دش حمل می کند . مثلا در یک قطعه موسیقی، حرکت های صورت، یا تصو یر یک نقاشی گویاتر است تا گفتگو با واژه ها ....
شخص بر اثر هنر درمانی می تواند بهتر ترس های خودش را بفهمد و بشناسد و کنترل کردن را روی ترس ها و ناراحتی ها خویش پیدا کند تا بتواند آزاد ، آگاه و روشن و اعتماد به نفس تردر رفتار خود بیابد اصل کار هنری و آفرینش فردی امکان می دهد که تعادل (اگو من) انسان را پیدا کند.
هنر درمانی حتی برای افراد ی که در این عصر تکنیکی با وجود هجوم اطلاعات، شتاب زمان و استرس های پی در پی زندگی می کنند لازم هست که در این کلاس ها شرکت کنند چون این انسان مدام در حال مبارزه با زندگی، محیط و کار روزانه است واو نیز نیا زبه آرامش دارد .
هنر درمانی ضمیر ناخود آگا ه را حل و آزاد می کند بخصوص فانتزی، تخیل ، رویاهای درونی و تجربیات شخص در نقاشی روشن و گویا ست و سانسور نمی شود اما در کلام انسان به دلایل نرُم طبیعی جامعه دچار سانسور می شود.
چگونگی کار هنر درمانی کلاس های من به این صورت است که از روش های مختلف و ایده های جدید و ابزارهای طبیعی گوناگون را استفاده می کنم.